دبیرستان نمونه دولتی آزادگان
مدرسه نمونه آزادگان

سلام‌خدمت‌همگی!!!

ببخشید‌زبونم‌واسه‌گفتن‌تنده‌ملاک‌بعضیا‌واسه‌موندن‌پونده!!!!

عصبانیم‌خفن!!!نمیدونم‌از‌ماجرای‌دعوای‌منو‌هدایتی‌خبر‌دارید‌یا‌نه‌ولی‌براتو‌ن‌میگم...شما‌قضاوت‌کنید:

ساعت‌7:15:هدایتی-فففففففووووووتتتتتتتت‌اقایون‌پاشید‌نظافت....

ساعت7:20-هدایتی-فففففففووووووتتتتتتت‌ساعت‌هفت‌ونیم‌در‌بسته‌میشه‌نمونید‌پشت‌در...

ساعت‌7:30-هدایتی-در‌بسته‌شد...

من‌نظافت‌بودم‌به‌خاطر‌همین‌3‌دقیقه‌دیر‌رسیدم‌دیدم‌هدایتی‌پایین‌راه‌پله‌چپ‌چپ‌نگاه‌میکنه...

من-نظافت‌بودم‌اقی‌هدایتی...آرام

هدایتی-با‌صدای‌بسیار‌بلند-به‌درک‌که‌نظافت‌بودی...فریاد

من-چرا‌داد‌میزنید‌خب‌نظافت‌بودم...متعجب

ا-هدایتی-به‌درک...حالا‌ک‌مورد‌انظباطی‌نوشتم‌میفهمی...فریاد

من-این‌اولین‌روزیه‌ک‌دیر‌کردم‌چون‌نظافت‌طول‌کشید...اخم

ا-هدایتی-منم‌اولین‌مورد‌انظباطی‌رو‌مینویسم...فریاد

من-هرکاری‌دوست‌داری‌بکن‌مساله‌ای‌نیست...مردد

بی‌اعتنا‌از‌بقلش‌گذشتم‌که‌دستمو‌کشید‌و‌:

ا-هدایتی‌-مساله‌ای‌نیست???حالا‌ببین‌چکارت‌میکنم....فریادفریاد

من-گفتم‌که‌هرکاری‌دوست‌داری‌بکن‌برام‌مهم‌نیست...فریاد

ا-هدایتی-حالا‌ببین‌یه‌نمره‌انظباطیبت‌بدم...

من-...

اومدم‌ماجرا‌رو‌به‌مدیر‌توانا‌و‌توانمند‌و‌مدبر‌مدرسه‌گفتم...((من‌رسیدگی‌میکنم...حق‌با‌شماست...))

ا-هدایتی‌اومدم‌تو‌حیاط...

ا-هدایتی‌اقای‌فیاضی‌خیلی‌پرروشده...نباید‌انضباطشو20‌میدادیم..

من-شما‌18‌دادی‌اقای‌صدرایی20‌داد...

ا-هدایتی-یه‌نمره‌ای‌بت‌بدم!!!

من-ببینید‌اداره‌تهدید‌میکنه...

کلی‌بحث‌کردیم‌در‌نتیجه‌من‌تبریه‌شدم!!!

هدایتی-دیروز‌چه‌ساعتی‌میخاستی‌بری‌بیرون???

من-پنج‌و‌نیم...ساندویچی‌سر‌کوچه‌بابامم‌رضایت‌داده‌بودپس‌میتونستم‌برم‌ک‌نذاشتی...

ا-هدایتی-....(حرفی‌برای‌گفتن‌نداشت!!!)

ا-هدایتی-(ببین‌به‌چی‌گیر‌داد!!!)اقای‌فیاضی‌همش‌میخنده...!!!!!!

من-....هاهاهاهاها...خندهاین‌اخلاق‌منه...همیشه‌میخندم‌از‌همه‌بچه‌هام‌میتونید‌بپرسید...

ا-هدایتی-اخلاقته???عوضش‌میکنم...!!!

من16ساله‌‌اینجوریم‌نمیتونید‌عوض‌کنید...!!!!!

ه-حالا‌ببین...

م-نمیتونید!!!!!

ا-هدایتی‌شروع‌به‌دادو‌بیدا‌د‌الکی‌و‌بلند‌کرد‌و‌مدیر‌مدبر‌ما‌همچنان‌به‌سکوت‌ادامه‌‌داد...

بعد‌از‌داد‌و‌بیداد‌فراوان‌جناب‌زندان‌بان,من‌رو‌به‌ایشون‌کردم‌و‌گفتم

تموم‌شد‌اقای‌هدایتی???

ه-‌اره‌تموم‌شد...

من‌رو‌به‌اقای‌فیاضی‌کردم‌و‌گفتم‌

اقای‌فیاضی‌من‌فقط‌در‌حضور‌بابام‌حرف‌میزنم‌زنگ‌بزنید‌بیاد...

ا-هدایتی‌پیچید‌در‌رفت

من-‌اقای‌هدایتی‌وایسید‌بابام‌بیاد...

ه-من‌کار‌دارم...

من-‌اقای‌فیاضی‌زنگ‌بزنید‌ب‌بابام‌منم‌میرم‌سر‌کلاس‌هر‌وقت‌اومد‌صدام‌کنید...

ومدیر‌مدبر‌همچنان‌به‌سکوت‌پر‌معنا‌یخود‌ادامه‌داد...

حالا‌بگید‌حق‌با‌کی‌بود??????

در‌ضمن‌با‌تشکر‌از‌همه‌بچه‌ها‌ک‌هوای‌منو‌داشتند‌وهمچنین‌اقای‌unknownک‌هوای‌منو‌داشت‌...

بچه‌ها‌نذارید‌پرچم‌قیام‌زمین‌بخوره‌و‌کودتا‌علیه‌امپراطوری‌ایشون‌شکل‌بگیره...!!!!!

راستی‌این‌متنه‌ک‌یاوری‌خوند‌خیلی‌با‌حال‌بودم‌مخصوصا‌این‌تیکه‌ک‌درباره‌نگهبان‌حکومت‌نظامی‌مدرسه‌نو‌شته‌بود!!!!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:, :: 16:7 :: نويسنده : AmirHosein

درباره وبلاگ

به وبلاگ مدرسه نمونه آزادگان خوش آمدید.


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 61
بازدید کل : 7728
تعداد مطالب : 85
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1


.

.